جوک و اس ام اس

آخرین جوک های روز

جوک و اس ام اس

آخرین جوک های روز

جوک های سری ۲۱

 

      یکی به پسرش می گه می خواهم برایت زن بگیرم. پسر می گه نه حالا باشه... میگه: دختر بیل گیتسه ! نمی خواهی؟ پسر لبخند میزنه و میگه: باشه! بعد میره پیش بیل گیتس و می گه:دخترتو عروس نمی کنی؟ می گه نه! میگه: پسر من معاون رییس جمهوره ها ! بیل گیتس لبخند می زنه و میگه:باشه! بعد میره پیش رییس جمهور میگه: معاون نمی خوای ! میگه نه ! میگه: اگه داماد بیل گیتس باشه چطور ! رییس جمهور لبخند می زنه و میگه: باشه!

 

      حیف نان میخواست سواره گاوش بشه گاوه مو مو میکرده حیف نان میگه خفه شو اول مو بعد تو!

 

      یه خانمی 13قلو حامله بوده. 9ماه میشه ولی بچه هاش به دنیا نمیان میره دکتر و با نگرانی میگه اقای دکتر چرا من بچه هام به دنیا نمیان؟ دکتر سونوگرافی می کنه توی مانیتور می بینه که از 13 تا بچه 12 تا دخترهستند و1نفر آنها پسر. و پسره دستش رو گذاشته رو شکم مامان و می گه جون داداش اگه بزارم کسی لخت از اینجا بره بیرون!

 

      دعای ورود به تونل رسالت: نحمدک الله بنعمت افتتاح هذه التونل و نشهد ان هذا الافتتاح بعد من تسعه سنین، هو معجزة وقع بید الابیضاء عبدک الکار درست المحمد الباقر القالیباف (دامة‌قالیه) من البلد المشهد المقدس. اللهم نرید ان لا ریز سقفه اقلا بعد ثلاثه سنین و نمیل ان لا نقف فی اوله و وسطه و آخره. اللهم اغفر ذنوبنا و ذنوب طراح هذه التونل. و بحق هذه، اللهم عجل فی الاتمام البرج المیلاد فهو کما مثل المیخ فی عین شهرنا و مثل السیخ فی حلق!

 

      خبرنگار از برانکو می پرسه: آقای برانکو تاکتیکتون چی بود که تو جام جهانی اینقدر خوش درخشید؟...... تاکتیکمون؟!!.... حمییییید جوک ترکی:

 

      حیف نان با صورت باند پیچیده میاد تو خیابون. رفیقش میگه چرا اینقدر به صورتت باند پیچیدی؟ حیف نان میگه داشتم اتو می کردم تلفن زنگ زد بجای گوشی تلفن اتو رو گزاشتم دم گوشم. رفیقش میگه پس اونور صورتت چی شده؟ حیف نان میگه تا اتو رو گذاشتم زمین تلفن دو باره زنگ زد!

 

      دختره به دوست پسرش میگه تو بعد از ازدواج هم منو اینقدر دوست خواهی داشت؟؟؟ پسره میگه: اگه شوهرت گیر نباشه آره!

 

      حیف نان جلوی دبیرستان دخترانه میافته تو جوب! واسه اینکه ضایع نشه میگه: هر کی منو در آورد مال خودش!

 

      وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد!

 

      تهرانیه میره خواستگاری پدر دختره میپرسه خونه داری؟ میگه نه.ماشین داری؟ میگه نه. کار داری؟ نه.پدر دختر شاکی می شه می گه پس چی داری؟ تهرونیه می گه: پشت مو رو داشته باش!

 

      حیف نان کارخونه امامه سازی می زنه درشو می بندن می رن تحقیق می کنن می گن تو که کارت خوب بوده چرا بستن کارخونتو؟ می بینن رو امامه ها مارک نایک می زده!

 

      حیف نان شهردار می شه، صبح زود برای افتتاح پروژه ساختمانی می ره عصر می شه...شب می شه...ولی خبری ازش نمی شه. نصفه شب خاک آلود و خسته می ره خونه. زنش می پرسه: کجا بودی تا این وقت شب؟ حیف نان می گه: والله موقع کلنگ زدن، مردم تشویقم کردن، منم یواش یواش بدنم گرم شد و زیر زمینش رو کندم!!!

 

      حیف نان نشسته بوده سر جلسه کنکور. خلاصه سؤالها رو پخش می کنند و حیف نان هم اول یک پنج دقیقه‌ای مبهوت به سؤالا خیره می شه، بعد یک پنج تومنی از جیبش درمیاره شروع میکنه تند تند شیر یا خط کردن و پاسخ نامه رو پر کردن. بعد 40-50 دقیقه ممتحن میبینه حیف نان خیس عرق شده، هی داره یک سکه رو میندازه بالا، زیر لب فحش میده. میره جلو میپرسه: داری چیکار میکنی؟ حیف نان میگه: همه سوالا رو جواب دادم، دارم جوابامو چک می کنم!

 

      حیف نان داشت با یه خره شطرنج بازی میکرد یکی دیگه رد می شه میگه عجب خر باهوشی، حیف نان میگه زیاد هم باهوش نیست یک یک مساوی هستیم!

 

جوک های سری ۲۰

 

      از اصفهانیه می پرسن شیرین تر از عسل چی خوردی؟ می گه ترشی مجانی!

 

      شاعری پشت تریبون رفت و شروع به خواندن شعرش کرد. او خواند: «من می‌آیم، من می‌آیم، من می‌آیم...» در این وقت، هرچه فکر کرد ادامه شعر یادش نیامد. شاعر در حال فکر کردن بود که ناگهان پایش به پایه میز گرفت و از بالای سن روی پیرمردی افتاد. شاعر از پیرمرد عذرخواهی کرد. پیرمرد گفت: «تقصیر شما نیست. شما دو، سه بار گفتید من می‌آیم، ولی من جدی نگرفتم.»

 

      حیف نان کیس کامپیوترش رو میبره تعمیرگاه می گه آقا اینو برای ما تعمیر کن. مرده می گه: چه مشکلی داره؟ میگه: والا نمی دونم چرا چند روزه جا لیوانیش بیرون نمیاد!

 

      تهرانی میره مکه توبه می کنه دیگه برای حیف نان جوک نسازه. از اون طرف حیف نان میاد می گه ببخشید آقا قبله از کدام طرفه؟ تهرانی می گه: خدا ببین خودش گیر می ده!

 

      تهرونیه داشته واسه آبادانیه خالی می بسته می گه: من یه سگ دارم وقتی میاد خونه در می زنه. آبادانیه می گه: ولک مگه سگت کلید نداره؟

 

      بچه اصفهانی از باباش سوال می کنه بابا چرا ما هم مثل مردم با کشتی سفر نمی کنیم؟ باباش میگه خفه شو شناتو بکن!

 

      حیف نان موبایل اسم می نویسه بعد می گه خدا کنه نوکیا در بیاد!

 

      از حیف نان می پرسن یه موجود نام ببر... می گه یخ. می گن یخ که موجود نیست. می گه هست، چون همه جا نوشته یخ موجود است!

 

      حیف نان عینکش را دور دستش چرخاند و بعد به چشمش زد، سرش گیج رفت، نزدیک بود بیفته

 

      دکتر نبض بیمار را گرفت و گفت: نمی‌دانم مریض مرده یا ساعت من خوابیده؟

 

      حیف نان داشته تو یه خیابون یه طرفه رانندگی می کرده که پلیس جلوش رو می گیره و می گه آقا کجا؟ حیف نان

o        میگه: والله داشتیم می رفتیم مهمونی اما مثل اینکه دیگه مهمونی تموم شده!

 

      حیف نان میره استادیوم ، توی موج مکزیکی غرق می شه!

 

      حیف نان می خواسته هواپیما دزدی کنه. میره به خلبانه میگه برو لندن یارو میگه نمی رم. حیف نان میگه خب برو دبی. یارو میگه نمیرم. حیف نان می گه بابا حد اقل بده یه بوق بزنیم.

 

      حیف نان کیف سامسونت دستش میگیره همه می فهمن اهل کجاست؟ چون کیف سامسونتش رو تو زنبیل گذاشته بوده!

 

      از خوش‌غیرت می‌پرسن: پارسال روز زن چه کادویی به زنت دادی؟ میگه: بردمش کیش. میگن: ای ول بابا، دمت گرم، خوب حالا امسال چیکار می‌کنی؟ میگه: میرم میارمش!

جوک های سری ۱۹

 

      اصفهانیه یه موز می خوره تا یه هفته دستشویی نمی ره!

 

      پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصبانی می‌کنی، یکی از موهایم سفید می‌شود.» پسر: «حالا فهمیدم که چرا پدر بزرگ همه موهایش سفید است.»

 

      به حیف نان میگن بنزین سوپر میزنی؟ میگه: نه خانواده تو ماشین نشسته.

 

      ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که: هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت، زن خود را دید. هول کرد و گفت: البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش!

 

      حیف نان می ره بالای پل عابر پیاده می گه خب من خر، من نفهم، آخه مگه شما اینجا رودخونه می بینید که پل زدید؟

 

      از حیف نان می پرسن چرا نمازت رو بدون وضو خوندی؟ میگه آخه می خواستم خدا رو غافلگیرکنم.

 

      حیف نان راننده اتوبوس بوده بعد یه مدت راننده مینی بوس می شه... می بینند که هیچی پول در نمیاره... پیگیر می شن می بینن که پولها رو پاره می کنه!!!

 

      دانش آموز: «آقا! من هر کاری کردم نتوانستم مطلبی را که زیر ورقه‌ام نوشته بودید بخوانم.» معلم: «حواست کجاست؟ نوشته بودم «خوش خط بنویس»!

 

      گربه‌ای در کمین موشی نشسته بود. موش هم فهمیده بود و از لانه خارج نمی‌شد. پس از چند لحظه، موش صدای موش دیگری را شنید که می‌گفت: «بیا بیرون. گربه رفت.» موش از لانه بیرون آمد و گرفتار گربه شد. گربه هم زیر لب گفت: «این است فایده دانستن زبان خارجی!»

 

      حیف نان زنش دو قلو می زاد به دکتره میگه: دکتر ارزون حساب کن جفتشو ببرم

 

      یک فیلسوف آلمانی می گوید: انسان موجود عجیبی است! اگر به او بگویید در آسمان خدا، یکصد میلیارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد بی چون و چرا می پذیرد. اما اگر در پارکی ببیند روی نیمکتی نوشته اند: رنگی نشوید، فورا انگشت خود را به نیمکت می کشد تا مطمئن شود.

 

      روش دفع انگل: 3 روز چای و بیسکویت می خوری روز چهارم فقط چای. کرمه میاد بیرون میگه: پس بیسکویت کو؟

 

      حیف نان میره دستشویی و در می زنه. یه عربه می گه: اهم... حیف نان می‌گه: حالا اسمت چیه؟ عربه میگه: محمد حسن خلیل. حیف نان می‌گه: ای پدرسوخته‌ها، سه تایی رفتین توالت؟

 

      حیف نان رو برق سه ‌فاز می‌گیره پرت می‌کنه، بلند می شه میگه: اگه مردی یه فاز یه فاز بیا جلو!

 

      آبادانیه میره تهرون سوار اتوبوس میشه ، به راننده بلیط میده ، راننده میگه آقا این بلیط ماله آبادانه! آبادانیه میگه : کوکا چیشتو خو ب باز کن! روش نوشته آبادان و حومه!!!

 

      حیف نان یه بار میره مشهد ، دو بار هم میره قم. دوستاش بهش میگن مش قمقمه!

 

      حیف نان بعد از سی سال کچل بودن میره مو می کاره دو روز بعدش تو قرعه کشی بانک حج واجب برنده می شه.