جوک های سری ۱۵

o        وقتی بارون می بارد همه چیز زیبا میشه

o        گلها

o        درختها

o        همه چیز

o        میگم آ

o        میخوای یه سر زیره بارون برو شاید فرجی شد!

o        اصفهانیه موز میخوره پوستشو میزاره لای دفتر خاطراتش.

o        حیف نان ماشینش پنچر میشه شروع میکنه از اگزوز ماشین فوت کردن دوستش میاد بهش میگه همین کاره رو میکنین بهتون میگن خر دیگه مگه نمی بینی شیشه ماشین پایینه؟

o        حیف نان و دوستش میرن اکس پارتی حیف نان هلکوپتری می ره، دوستش با آرپی جی7 می زنتش !!!

o        حیف نان پلیس مخفی میشه تا سه سال گم میشه ونمیتونن پیداش کنن

o        به سیاوش قمیشی میگن صبحونه چی میخوری؟ میگه: عسل بانون. عسل بی نون. عسل کیک.

o        به حیف نان میگن برای خمیر دندون پونه آگهی بساز میگه خمیر دندون پونه چشمها رو نمی سوزونه.

o        حیف نان با احساساتش بازی میکنه دو هیچ میبازه.

o        یه مرده تو رستوران غذاشو میذاره رو میز و میره دستشویی برای اینکه کسی به غذاش دست نزنه یه یادداشت میذاره کنارش که کسی به غذای من دست نزنه زیرش هم امضا می کنه قهرمان بوکس... بعد میاد میبینه غذاش نیست و جاش یه یادداشت که نوشته من غذات و بردم... قهرمان دو !!!

o

o        حیف نان صبح میره مغازه و کرکره رو بالا میکشه و میگه بسم الله رحمان رحیم وارد میشه و میبینه همه مغازه رو خالی کردن ! کرکره رو میکشه پایین و میگه صدق الله علی العظیم ...

o        اصفهانیه داشته می مرده. بچه هاشو صدا می کنه. اول می گه محمد کجایی؟ محمد می گه همین جام پدر، بعد می گه حمید کجایی؟ حمید می گه اینجا بالای سرتونم بابا، می گه فاطی تو کجایی؟ فاطی می گه همینجا کنارت هستم بابا. باباهه می گه: همه که اینجان! پس چرا چراغای اون طرف روشنه؟