یه حیف نان میره تهران میبینه همه استین کوتاه پشیدن میگه پس اینا چجوری
دماغشونو پاک می کنن
حیف نان میخواد به دختره تیکه بندازه میگه در قلب منی هرگز
جمیله با ادیسون ازدواج می کنه بچشون می شه رقص نور
حیف نان میره پارتی فرداش دوستش میگه دیشب خوش گذشت؟ میگه اره خیلی باحال
بود من را هم خیلی تحویل گرفتن اسم یه گل هم روم گذاشته بودن هی می گفتن اسگل باید
برقصه اسگل باید برقصه
حیف نان و دوستش به تاکسی میگن: آقا 3 نفر تا تجریش چقدر می گیری؟ راننده
میگه: شما که 2 نفر هستید! حیف نان میگه: مگه خودت نمی خوای بیای؟
این شعر کاندید شعر سال 2005 اثر یک پسر سیاه پوست وقتی به دنیا امدم
سیاه بودم وقتی بزرگتر شدم بازهم سیاه بودم وقتی جلو افتاب میرم باز هم سیاهم وقتی
میترسم هم سیاهم وقتی سردمه سیاهم وقتی مریضم باز هم سیاهم وقتی هم که بمیرم باز سیاه
خواهم بود تو ای دوست سفیدمن وقتی به دنیا امدی صورتی بودی وقتی بزرگتر شدی سفید شدی
وقتی جلو افتاب میری قرمز میشی وقتی میترسی زرد می شی وقتی مریضی سبز میشی وقتی هم
که بمیری خاکستری میشی وتو به من میگی رنگین پوست
قاضی: «چرا دستت را در جیب این آقا کردی؟» متهم: «جناب قاضی! خیال کردم
جیب خودم است.» قاضی: «پس چرا پولهایش را برداشتی؟» متهم: «یعنی میفرمایید اختیار
جیب خودم را هم ندارم!»
یک ژاینی بعد از 15 سال به یک مورچه یاد میده که با چوب غذا بخوره بد
اون رو میاره تو میدان تا به مردم نشان بده مردم هم دور تادور میایستن تا نگاه کنند
حیف نان داشته از اونجا رد می شده می بینه همه عقب وایستادن و یک مورچه هم اون وسط
هست میره باپا مورچه رو له میکنه میگه اخه مورچه هم ترس داره
یه روز یه اصفهانی با زن وپسرش میرن کنار رودخونه برای پیکنیک که برای نهارشون سه تا تخم مرغ می برند!!!!!! یدفعه
پسرشون را آب می بره که پدره داد می زنه: خانوم بچه رو آب برد دو تا تخم مرغ بیشتر درست نکن!!!
اندی اعلام کرد خوشگلایی که نمی خوان برقصن می تونن دنبال گیتار آقای
شماعی زاده بگردن!
مهم نتیجه نیست مهم برد و باخت نیست مهم نشون دادن قدرت و اقتدار ملیست،
مهم جوانمردانه بازی کردن است. ستاد ماست مالی کردن باخت تیم ملی فوتبال
درسته که ایران به مکزیک و پرتغال باخت و همه شاکی هستیم، ولی این دلیل
نمیشه که یادمون بره: انرژی هسته ای حق مسلم ماست
بسیجیه می خواسته به دختره متلک بگه. می گه خوشگل نمازتو خوندی؟
پلیس به حیف نان: اینجا ماهیگیری قدغنه!!! حیف نان: ولی اینجا تابلو
نزدین!!! پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!!
حیف نان می ره استادیوم جای اینکه فوتبال نگاه کنه مرتب بالا سرشو با
تعجب نگاه می کرده. بهش می گن چرا فوتبال نگاه نمی کنی؟ می گه: دنبال کلمه زنده می
گردم
دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت: معاف، به دلیل
ضعف جسمانی. پسر لاغر با خوشحالی گفت: آخ جون! فوری میرم زن میگیرم. دکتر نوشت: و
همچنین ضعف عقلانی…
حیف نان با دوست دخترش تو ماشین بودن میبینه جلوتر ایست بازرسیه! قبل
از ایست بازرسی به دوست دخترش می گه: تو از ماشین پیاده شو بعد از ایست بازرسی بگو
مستقیم تجریش که من دوباره سوارت کنم. بعد از ایست بازرسی دختره یادش میره بگه تجریش
میگه: ونک حیف نان میگه شرمنده!
آقاهه سخنرانی می کرده، می گفته ما اسراییل رو می گیریم، اروپا رو می
گیریم، آمریکا رو هم می گیریم. یه نفر بلند می شه می گه: اگه یه کم دیشتو بخوابونی
Arab Sat رو هم می گیری.
از حیف نان می پرسن صورتی چه رنگیه؟ می گه قرمز یواش.
مادر: «باز هم که پای چشمت کبود شده! مگه نگفته بودم هر وقت میخواهی
دعوا کنی، تا بیست بشمار!» پسر: «چرا، ولی مادر کسی که با او دعوام شد، بهش گفته بود
تا ده بشمار!»