غضنفر سوار آسانسور میشه، میبینه
نوشته: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیه ها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟
یه روز یه اتوبوس با مسافراش
میرفته تو راه خراب میشه. هر کس یه نظری در مورد اشکال پیش اومده میده. یه آقای که
اتفاقا مهندس کامپیوتر بوده میگه: به نظر من همه پیاده بشیم دوباره سوار بشیم درست
میشه.(ریستارت
o بهترین راه حل مشکلات)
یه بار تو آبادان مسابقه تقلید
صدای داریوش برگزار میشه، داریوش میاد چهارم میشه
غضنفر داشته تو لسآنجلس قدم
میزده، یهو داریوش رو میبینه، بدو بدو میره جلو، میگه: سلام آقا داریوش! داریوش میگه:
سلام هموطن! غضنفر کف میکنه، میگه: اوووف! عجب کیفیتی!!!
شخصی که می خواست بهلول را مسخره
کند به او گفت:
o دیروز از دور تو را دیدم که نشسته ا ی، فکر کردم الاغی است که در کوچه نشسته!
o بهلول فوراً جواب داد: منهم که از دور تو را دیدم فکر کردم آدمی به طرف من می آید.
یه روز قوچعلی و حسن آقا و غضنفر
با هم مسابقه چوب برى با اره برقی میذارند.
o حسن آقا ۱۰۰۰۰ تا درخت میبره,غضنفر ۲۰۰۰۰ تا درخت میبره
o قوچعلی ۲۰۰۰۰۰ تا درخت میبره! همه تعجب میکنند و کلی دست میزنند
o و گزارشگر میارند تا باهاش مصاحبه کنه. گزارشگره ازش میپرسه:
o آقا شما موقعیکه اره رو روشن کردی چه احساسى داشتی؟
o قوچعلی میگه: مگه روشن هم میشه؟
مردی میره دکتر و میگه
o آقای دکتر من همه چیز رو دو تا میبینم
o دکتر: ببینم شما هر چهار تاتون همین مشگل رو دارین؟!!!
مردی با زنی آشنا میشه, به او
میگه: خانم اسم شما چیه؟
o اسم من پروانه است بهم میگن پری.
o اسم شما چیه؟
o آقا خواست ادای خانم رو در بیاره, گفت: والله اسم من چراغعلی بهم میگن: لوستر
یه روز به غضنفر میگن: سلام
o میگه: هان
o میگن: سلام
o میگه: آهان!
یه روز به یه ترکه میگن شما در
روز چقدر نون می خورین؟ میگه صبح دوتا لواش، ظهر یه تافتون، بعد از ظهر چهارتا سنگک،
شب هم سهتا باگت! به ترکه میگن پس نون بربری چی؟ میگه پس فکر کردی اینا رو لای چی
میذاریم میخوریم؟
نویسنده معروفی میگوید زن مثل
کراوات است هم زیبایی به مرد میبخشد و هم گلویش را فشار میدهد
به مناسبت روز معلم از غضنفر می پرسن شما چرا معلم شدی؟ می گه من به سه
دلیل این شغل رو انتخاب کردم: تیر مرداد شهریور!
غضنفر تصادف می کنه ماشینش کج
و کوله می شه! میبره صاف کاری. طرف می خواسته سر کارش بذاره می گه اگه توی اگزوز فوت
کنی ماشینت درست می شه و تو رفتگی هاش دوباره میاد بیرون. غضنفر می ره خونه داشته فوت
می کرده ولی هر چی فوت می کرده ماشین درست نمی شده. دوستش میاد می بینه می گه احمق!
اول شیشه هی ماشینو بده بالا. اینجوری که همه بادش در می ره!
یه روز غضنفر و یه ژاپنیه و یه آمریکاییه میرن پیش خدا تا خواسته هاشونو
بگن. (تشخیص ملیت غضنفر به عهده ی شما!)
o ژاپنیه می گه خدایا کی می شه همه ی تکنولوژی تو کشور ما باشه؟ خدا می گه 100 سال دیگه. ژاپنیه می زنه زیر گریه خدا می پرسه چرا گریه می کنی؟ می گه آخه به عمر من قد نمی ده.
o آمریکاییه می پرسه کی می شه همه ی قدرت در دست ما باشه؟ خدا می گه 200 سال دیگه آمریکاییه می زنه زیر گریه. خدا می پرسه چرا گریه می کنی؟ می گه: آخه به عمر من قد نمی ده.
o غضنفر می پرسه خدایا کی می شه ما آدم بشیم؟ خدا می زنه زیر گریه!!!
غضنفر با خدا قهر می کنه می خواد
نامه بنویسه اول نامش می نویسه به نام بعضیا!
آقاهه می خواسته میخ به دیوار بکوبه میخو سروته نگه داشته بوده. غضنفر
بهش می رسه می گه بابا این میخ که مال دیوار روبروییه!